هندسه

جغرافیای سیاسی تو؛
اندازه حصر من در همین چینش تکراری اوقات و گزاره‌هاست؛
تو بودنت زاده‌ی اندازه قلب من است؛
گاهی دریا سبز؛
گاهی برکه اما انعکاس آسمان.

آبان 93

دو معادله، دو مجهول

با امضای بهشت و هوای ترش پاییز؛
کلمه‌ها زیاد می‌شوند و کاغذها کم؛
رویارویی‌ام با پایان آسان‌تر می‌شود و دلم شبیه بدر شب چهاردهم قرص؛
گزافه‌هایم بی سر و ته؛
از انقلاب تا ابتدای آزادی؛
از پاییز شریعتی تا دومین سطر صدر سرد؛
پرسه‌های بی‌ سر و ته.

مهر 93

گسیل

چو ذوق کودکانه‌ای آرام؛
چو بعد از باران نرم؛
خط به خط مسیر می‌شوم به سوی تو؛
من را هرچه بخوانی نهادم نیست؛
من برای روزهای خوش بعدم.

مهر 93

لبخند

چون خاطره‌ای یتیم شده؛
در ذهن مردی مرده؛
در تلاشم.
مثل فکر کردن به فکرهای بعد؛
به حرف‌های بعد؛
کنار خیابان پاییز…

ادامه

دیباچه‌ی شاعرانه‌ای بود؛
“آن که غزل می‌سرود”
اما طعم تلخ تهش؛
حتی اجازه یادآوری نمی‌دهد که بدانم کدام خوابم بود؛
فرقی که نمی‌کند؛
تلخ، تلخ است؛
ما نهایت ظاهرش را زیبا کنیم؛
یا تلخی را درون قهوه‌ای از دستان محمد بگیریم؛
اما این دومی بهتر است.

جادو

به مشامم که خورد؛
بوی خوبِ بودنت،
بوی خوب بودنت؛
از پس یک روزمرگی مدام؛
خواستنم این بود،
کاشکی بوها دیدنی بود؛
گفتنی بود؛
اصلا فرستادنی بود؛
که سنجاقش می‌کردم به خودم؛
روحم؛
وجودم؛
همین.

اردیبهشت 93

رفته از دست

آخرین روز بهار؛
اولین روز پاییز بود؛
دلتنگ؛
دل تنگ؛
خیس.

بهار 93

تحلیل آمار سایت و وبلاگ