جادو

به مشامم که خورد؛
بوی خوبِ بودنت،
بوی خوب بودنت؛
از پس یک روزمرگی مدام؛
خواستنم این بود،
کاشکی بوها دیدنی بود؛
گفتنی بود؛
اصلا فرستادنی بود؛
که سنجاقش می‌کردم به خودم؛
روحم؛
وجودم؛
همین.

اردیبهشت 93

نظرتان را درباره ی "جادو" بنویسید

تحلیل آمار سایت و وبلاگ