ولیعصر، یک‌طرفه

این قرار عاشقانه نیست؛
که من باشم؛
بخواهم؛
معطل؛
بی‌قرار؛
با بدترین حالت تهران؛
ولی تو نه.

آن

من می‌گویم چتر، مزخرف‌ترین اختراع دنیاست؛
باران؛
فقط موقع باریدن؛
موقع همه دربست شدن تاکسی‌ها؛
وقت پرشدن جوب؛
فقط باران است.

سهم

بگذار اسمش را ترس بگذاریم؛
یا اصلا قرار کنیم بگوییم “حیا”
عامه پسند تر است؛
یا هر اسمی که فهوای این بی عرضگی – به زعم من – را برساند؛
من یک جمله‌ی معترضه‌ام.
و تو بی تقصیر نیستی؛
بی تقصیر، نیستی.

فروردین 93

مارپیچ

مثل مثالی از روزهای بهار؛
بیا با رنگ‌ها بازی کنیم؛
با رنج‌ها بازی کنیم؛
اصلا من مدام برای تو ای مخاطب مبهمم از جناس‌هایی بگویم که بی سر و تهی شیرین شخصی‌ای برای نوشته‌هایم فراهم می‌کند؛
و تو؛
چندین بار آن سطر طولانی این بالا رو می‌خوانی و؛
بی تفاوت رد می‌شوی.

فروردین 93

بهار

نه زمان می‌ایستد؛
نه زمین سقوط می‌کند؛
نه من عوض می‌شوم.
اما از پس تمام این رویاهای یکی درمیان خوب و بد؛
از بعد از کلیشه‌های دوست ندارم‌های تکراری؛
من طالب حال خوبم؛
تکراری.

93/1/1

مثل همیشه

فرصت بده کمی فکر کنم،
شاید از ته خاطرات خوب و بد این سال خوب و نحس به یادم بیایی؛
سیصد و شصت پنج روز و شش ساعت عجیب؛
گذشت.
پیرتر شدم یا بزرگتر مهم نیست.
گذشت.

کابوس

نامت که ترجیع‌بند تمام لحظه‌ها بود؛
مثل خواب.
گذشت اما این سال خیلی سخت؛
خوب، بد، خوب.

اسفند 92

تحلیل آمار سایت و وبلاگ