از جلوی چشمانش رد می شد؛
صدا ها برایش تکرار می شد؛
تکرار ها عذاب آور.
سرش درد می کرد؛
فکر می کرد؛
فکرش دردآورر بود؛
هوای گوشه ی چشمش شرجی بود؛
رطوبتش زیاد.
او،
بغضش را قورت داده بود.
مهر 88
چنگ
۰۳
بهمن
۱۳۸۸
از جلوی چشمانش رد می شد؛
صدا ها برایش تکرار می شد؛
تکرار ها عذاب آور.
سرش درد می کرد؛
فکر می کرد؛
فکرش دردآورر بود؛
هوای گوشه ی چشمش شرجی بود؛
رطوبتش زیاد.
او،
بغضش را قورت داده بود.
مهر 88
چشمانم سنگین است
اما بغضم خاموش!
هوای رویا هایم شرجی ست …
فکرم درد می کند !
چشمانم خیس خیس اند
راه برایم بی نهایت طویل شده است …
کاش می شد …
کاش می شد …
کاش دیر رسیدن برای من صرف نمی شد !
سلام …
وظیفه بود !
هم می تونی با کلبه رویا لینک کنی هم با اسم فرانسویش !
Chaumière des rêves
این پستت من رو یاد روز های چند ماه پیش انداخت …
وااااااای خدای من
چقدر قشنگ می نویسی
دیر به دیر باز میگردی
دوست ِ من فرو بردن غمهایت چگونه گذشت
سلام
فکر می کنم اگه کمی روی طرح نوشته هات کار کنی مینیمال نویس خوبی بشی
تصویرات داستانیه
با اب یا بی اب
سلام غمگین آپیدی دوست من
این فقط یه پیشنهاد بود
البته جسارتاً
موفق باشی در هر شکل و قالبی
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند…
—————————_(/_\)
————————-,((((^`/-
————————((((–(6-/-
———————-,(((((-,,—-/
–,,,_————–,(((((–\”._–,’,;
-((((\\-,…——-,((((—\—-`,@)
-)))–;’—-`”‘”‘””((((—(——´´
(((–\————(((——/
-))-|——-آپم-زود بيا—–|
((–|——–.——-‘—–|
))–/—–_-‘——`t—,.’)
(—|—y;—,-“”””-./—/\–
)—/-.\–)-\———`/–/
—|.\—(-(———–\-\’
—||—–//———-\\’|
—||——//——-_\\’|ا
—||——-))—–|_\–||
—/_/—–|_/———-||
—`'”——————\_|
زندگی چون پیچکی است
که انتهایش می رسد پیش خدا…
بله جزوشه و به نظر من قشنگترین آثار دنیا بخاطر غمگین بودنشونه
هوای دل که ابری باشد ، که گرفته باشد ، که پر از باران باشد ، همه ی همه اش می شود هوای چشمی که مرطوب است و شرجی ، تازه اگر برای همین مختصر هم جایی باشد کسی باشد که بشود فرصتی به چشم داد تا شاید دل نفس تازه کند
دنیا جایگاهی است راستین برای کسی که با واقعیت آن درست رویاروی شد و خانه عافیت و گوارایی است برای کسی که آن را شناخت (یا معرفت از آن حاصل نمود). این دنیا خانه بی نیازیست برای کسی که از آن توشه برداشت و جایگاه پندگیریست برای کسی که از آن نصیحت پذیرفت . این دنیا مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهی و جایگاه نزول وحی خداوند و تجارتگاه اولیاالله است .
امام علی (ع)
…و در پس هر بغض حرفهایی نهفته است قیمتی تر از الماس…
زیبا می نویسی…خوشحال میشم به منم سر بزنی
بار الها , تویی مانوس ترین انس گیرندگان بر دوستانت و حاضرترین آنان برای کفایت به کسانی که توکل بر تو می نمایند. آنان را در درونشان شاهدی و بر آنان در وجدانهای باطنی شان مطلعی و تویی که به مقدار بیناییهای آنان دانایی . پس رازهای نهانی آنان برای تو آشکار است و دلهایشان به سوی تو شیفته و بی قرار. اگر غربت آنان را به وحشت بیندازد , ذکر تو انیسشان گردد و اگر مصیبتهای روزگار بر سرشان تاختن آورد , پناهندگی به تو جویند; زیرا می دانند که زمام همه امور به دست تو است و صدور آنها از مقام قضای تو.
امام علی(ع)
سلام..مرسی که سر زدید! من هم خوشحال میشم با تبادل لینک
مرسی از لطفتون من هم لینکتون رو گذاشتم
اما این بغض قورت داده یه روزی فوران می کنه .
از جلوی چشمانش رد می شد
)
مجبور شد ترم تابستونی برداره تا پاسش کنه
(حس کاریکلماتوریم به سبک زنده یاد پرویز شاهپور گل کرد دیگه
سلام دوست عزیز
قشنگ جالب بود
این بغض لعنتی …
خیلی خوشحال میشم بهم سر بزنی و خوشحال تر اگه تبادل لینک کنی
مرسی!
دوست خوبم با آهنگی ساخته خود به روزم…………مرا بشنوید
سلام دوست عزیز..من به روزم خوشحال میشم بهم سر بزنی
سلام امیر رضای عزیز
خیلی خوشحالم کردی
بازم بهم سر بزن … منتظر نظرهای زیبات هستم
لینکت کردم
قربانت
سلام نیومدی دوباره
به روزم و منتظر نظر ت…
…
برای رفتن گاهی باید نرفت .
به روزم دوست عزیز 🙂
بغض من فریاد شد
اما
صدایش را هیچ کس نشنیددددددددددد
او خیلی وقت است که رفتم بود
من ماندم و ملال و غمم رفته ای تو شاد
با حالتی که بدتر از آن کس ندیده است
ای چشمه ی جوان
گویا دگر فسانه به پایان رسیده است.
آب از دیار دریا
با مهر مادرانه
اهنگ خاک می کرد
برگرد خاک می گشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد
از خاکیان ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج نازپرورد
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد
www.rocpina.persianblog.ir
منتظر گرماي حضورت و نظراي مهربونت هستم …
جمله کوچکیست دوستش دارم اما گویی در آن یک دنیا عشق نهفته است .
سلام
خواستم نظرم را راجع به نوشته های تان بگویم
ولی دیدم از وقتی که من نمی دانستم وب لاگ چیست!
حتا از وقتی که تازه یاد گرفته بودم با کامپیوتر کار کنم!
شما داری می نویسی
اصلا مرا چه به نظر دادن
با یک نگاه فهمیدم زیباست
ولی
با روحیات من سازه گار نیست!
زیباست برای آن هایی که از این ها خوش شان می آید
از این گونه نوشتن
اما من ساده بودن و ساده نوشتن را به تر می پندارم!
جوری که کودک پنج ساله و پیر زن! پنج صد و 50 و پنج ساله هم بفهمد
خواندیم ولذت بردیم
موفق باشید
آدما دیگه عادت کردن به قورت دادن بغشون !
چقدر تیتر جالبیه !
… تا دفتر نقاشی ام تمام شود !
امروزه هوای دل کی ابری نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
