کودک ۵ ساله …

                  

 

یادم می آید که قبلا گفتم:
مرگ مرا به یاد کودک 5 ساله ی معصوم می اندازد!
کودکی که در کنار یک جوب می نشیند و سنگ ریزه هایش را می شمارد , بادبادک هوا می کند و به آسمان آبی خدا می نگرد …

کودکی که فکر می کند شکلات از پول بهتر است , چون می شود آن را خورد .

روی میز کار کودکی اش پر از رویاهای دیدنی و دوست داشتنی است

و پر نیست از کلی کاغذ بیهوده !
او غمش کم شدن رویاهای رنگارنگش است ,
او معنای تمام و کمال زندگی است .

ولی نمی دانم که چرا مرگ مرا به یاد او می اندازد …!

 

نظرات برای "کودک ۵ ساله …" : (۲)

  1. سلام/چقدر خوبه که ادم واقعا وقتی به مرگ فکر می کنه همچين تصويری بياد تو ذهنش اينجوری ادم ديگه نمی ترسه حداقل.بچه ها واقعا خوشبختا واقعا

       0 likes

  2. سلام. خوش به حالت که مثل من از مرگ تصوری ترسناک نداری. چه قشنگ . . . شاد باشی

       0 likes

نظرتان را درباره ی "کودک ۵ ساله …" بنویسید

تحلیل آمار سایت و وبلاگ