صدای نیمه جان گنجشک های غروب می آمد،
خورشید می رفت،
نور هم به دنبالش،
شب می خواست بیاید، پدر هنوز نیامده بود ،
هوا کمی سرد شده بود ،
تابستان بود ولی از تاب خبری نبود ،
صدای جیر جیر تاب حیاط همسایه می آمد ،
پدر هم کم کم داشت می آمد ،
شب دیگر آمده بود ونور را را قورت داده بود ،
…
نصفه شب با قطار می آمد ،
– مانند تمام نثر های ادبی ، زوزه کشان –
آن قدر شب شده که بتوان یاد صبح افتاد ،
من افکارم را خط خطی می کردم ،
به دنبال صبح بودم ،
او هم آمد،
– مثل هرروز-
ولی صدای گنجشک ها هنوز هم می آمد .
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارین … خوشحال میشیم به ما هم سری بزنید.
“در صورت تمایل شما هم می توانید آگهی ها و زمینه کاری وب سایت خود را به صورت رایگان در http://www.etayroo.com ثبت نمایید.”
شما هم، هم اکنون به ما بپیوندید …
با لینک به ما، از ما حمایت کنید:
<a
href=”http://www.etayroo.com” target=”_blank”><img
src=”http://www.etayroo.com/ads/images/logo.gif” border=”0″
alt=”etaYroo.com The Best Site For All” width=”151″
height=”37″></a></body>
</html></body>
</html>
با تشکر.
0 likes
من هم با تو لينکيدم . گنجشک ها شب ها تو لونشون می خوابن و خواب های رنگی می بينن .
0 likes
سر نميزنی به من مهندس
0 likes
0 likes
ستاره مرد، سپیده دم
چو یک فرشته ماه هم
.
نهاده دیده بر هم
میان پرنیان غنوده بود
.
در آخرین نگاهش
نگاه بی گناهش
سرود واپسین سروده بود.
0 likes
آپديت کردم … بدو بخون … نيای ضرر کرديا … کلی شنگول ميشی
ميبينمت
نميبينمت … نيستی … کجايی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
0 likes
تو چرا ديگه آپ نمی کنی . غمگين بابا
0 likes