افکارم خط خطی است ؛
ذهنم کمی پلید شده است, روحم کمی غمگین تر , روحیه ام بازنده !
موریانه ی مرگ روی سلول های خاکستری مغزم رژه می روند و شاید می خواهند این سلول های خاکستری را خاکستر کنند !
در نوشته هایم شاید بتوانی بازگشت به عقب را به وضوح ترک های دیوار ببینی ودرک کنی , تو می توانی ببینی که جوهر قلمم هم دارد خاکستر می شود وشاید اندکی دیگر این فعل مستمر به فعلی ماضی یا حتی بعید تر از آن شود !
این بعیدی برای همه ی مان صدق خواهد کرد , زمانی که جسممان را خدا غذای کرم های گورستانمان می کند و روحمان را توفیٰ , ای کاش شرمنده متوفیٰ نشویم !
خدا بزرگ تر از اين حرفهاست . ايشالا مه موقع توفی شرمنده ی متوفی نمی شيم.به من سر نمي زنی؟
0 likes
اينجا ميشه نفس کشيد…با اين ترانه که خيلی وقت بود بهش گوش نداده بودم…
پاينده باشی و عاشق(او)
0 likes
…
مرگ او را در کجا باور کنم
0 likes
…
تو از اين لحظه جزو پيوندهامی
راستی ميدونستی من اسمتو خيلی دوست دارم
0 likes
سلام
خبری ازت نيست؟!
راستش چيز زيادی از اين پستت دستگيرم نشد. اگه تونستی برام توضيح بده.
0 likes
راستش نمیدونم درست فهميدم يا نه اما اگه علت این بازگشت ناامیدیه… ناامیدی محدود کردن بخشش بیحد خداست … قطعا جای تجديد نظر داره… چشم ها را باید شست…
اگه علت چيز ديگهايه سعی کن پيداش کنی…حتما سعی کن همیشه…
به هر حال راه پستی و بلندی داره…اما کار ما گذر موفقه…گذشته رو باید رها کرد و حالا رو زیبا زیست زیبا و قابل ستایش…تنها سرمایه ما حالاست…
نمیدونم چرا زودتر که اومده بودم هنوز متن جدیدت رو نشون نمیداد وگرنه زودتر برات پیام میگذاشتم…
0 likes
يه چيز ديگه بايد سعی کنيم افکارمون رو خودمون مديريت کنيم… نه افکارمون ما رو…
نمیدونم شايد لازم باشه کانال ذهنت رو عوض کنی يا …
اما در اين جور مواقع چيزی که به من کمک کرده يه درددل جانانه با خودش بوده…از ته ته ته دلم… با خود خود خودش… خدا رو میگم…سرچشمه آرامشه….
0 likes