اگر یک بار دگر می زیستم

اگر یک بار دگر می زیستم سخن کم تر می گفتم،بیش تر گوش می سپردم. دوستانم را به شام دعوت می کردم بی آن که نگران لکه هایی که بر فرش افتاده یا مبلی که رنگ و رویش رفته است باشم.

شام مختصر را در اتاق نشیمن می خوردیم و آن گاه که دوستی به روشن کردن هیزم می پرداخت آن شمع صورتی را که شکل گل سرخ دارد به جمع می آوردم و می سوزاندم تا مبادا در آن کنجی که پنهانش کرده ام آب شود.

با کودکانم روی سبزه ها می نشستم و نگران کثیف شدن لباس هایشان نبودم.تماشای فیلم ها کم تر مرا به گریه یا خنده وا می داشت وچه بسا با تماشای زندگی بیش تر می خندیدم و بیش تر می گریستم.

با احساس بی ماری به رخت خواب می رفتم بی آنکه فکر کنم بدون من جهان از حرکت باز خواهد ایستاد.

هرگز به دنبال خرید اشیایی که فقط قابل مصرف باشند ، رنگ هایی لکه ها را نشان ندهند و یا چیزهایی که تضمین یک عمر کار کردن را دارند نمی رفتم. آن گاه که کودکانم با شور بسیار مرا بوسه باران می کردند هرگز نمی گفتم بس است بگذارید برای بعد حالا بروید و دست هایتان را برای شام بشویید.اگر بار دگر می زیستم دوستت دارم های بیش تر و مرا ببخشید های بیشتری می گفتم.لیکن از هر آن چه گفتم مهم تر اگر بار دیگر زندگی می کردم هر لحظه ی آن را در چنگ می گرفتم،به آن می نگریستم و آن را واقعاً می دیدم،هر لحظه را زندگی می کردم وهرگز آن را باز پس نمی دادم.

بر سر چیز های کوچک تا این حد بر افروخته نشو. نگران آن نباش که چه کسی تو را دوست ندارد و چه کسی بیش تر از تو از مال جهان دارد و یا دیگرا چه می کنند. بیا در عوض از آنان که دوستمان دارند لذت ببریم،بیا تا به آن چه خدا به ما داده است بیاندیشیم،بیا به آن چه هر روز برای بهبود جسم وروان خود عواطف و روحیات خود انجام می دهیم فکر کنیم، زندگی کوتاه تر از آن است که بگذاری از کنارت بگذرد، زندگی تنها یک لحظه با ماست وآن گاه رفته است .                                                                                                            فصلنامه ی ملینا

نظرات برای "اگر یک بار دگر می زیستم" : (۱)

  1. سلام .. وبلاگت خيلی زيباست… من از طريق گروپس تپش باهاش اشنا شدم… راستی من از منصور عزيز مينويسم.. دوس داشتی به منم شر بزن

       0 likes

نظرتان را درباره ی "اگر یک بار دگر می زیستم" بنویسید

تحلیل آمار سایت و وبلاگ