فصل کودکی (آخرین اولین مهری که به مدرسه میروم)

خانم اجازه سلام

مداد ما نوک نداره

ما بزرگ شدیم میخواهیم معلم شویم عین شما

مشق شب ما را دیشب باران خط زد

پس چقدر مونده تا ما قد شما شویم

چند فصل دیگه مونده تا املای بی غلط

ما باید درس بخوانیم تا آدم تر شویم یا پولدار؟

روی لباستون یه عالمه گچ نشسته

شما لبخند وسیعی دارید حتی زنگ آخر ، آخرِ خستگی

دستهای گچی شما بوی خدا میدهد

چرا زنگ تفریح اینقدر کوتاه است

ما هر وقت حساب را کم میگیریم صورت بابا پر از اخم میشود

آن نشانی را بگذارید در جیب قلب ما، از گم شدن میترسیم

آن مرد با آب میآید

http://carac.persianblog.ir

نظرات برای "فصل کودکی (آخرین اولین مهری که به مدرسه میروم)" : (۳)

  1. جالب بود

    يادش بخير ….

    متنت خيلی باحال بود … حالا از هر کی بود

    ما تورو ميشناسيم

       0 likes

  2. ناما جعفری می گه :

    شایدبرای رفتن ازچندجهت کافی باشد/بادباشی/کابوسی سردرگم ازجنوب/که داردبه سمت موهای تومی وزد/بادکه باد نیست/یعنی ازروزبه نمک های دست های تو/ یعنی ازشب به پاشیدن روی زخم های من/لیموها/لاک پشت/وکلمات بی ربطی…می بینی امیر عزیز..کلمات چقدربی ربط هستند

       0 likes

  3. ( ):> حمیدرضا <:( ) می گه :

    سلام

    با ماه رمضون به روز هستم.

    .

    چاکريم.

       0 likes

نظرتان را درباره ی "فصل کودکی (آخرین اولین مهری که به مدرسه میروم)" بنویسید

تحلیل آمار سایت و وبلاگ