دوست دارم کسی پیدا شود برایم حرف های خوب بزند؛
قصه های خوب بگوید.
دوست دارم دست هایش بوی خدا بدهد؛
خنده اش مرا یاد زندگی بیندازد؛
زندگی اش مرا یاد چیزهای خوب بیندازد.
یاد بچگی ام بیفتم.
آخ…
آنقدر دوست دارم بچگی ام را بغل کنم.
با خاک باغچه ی دم در دوباره بازی کنم.
این چند روزه کارم شده، مرور عکس های کودکی ام، بازسازی بچگی هایم.
دوست دارم کسی پیدا شود برایم قصه های خوب بگوید.
اردی بهشت 88
در شب اروزها مرا از دعای خود فراموش نکنید…
کاش به کودکی برگردیم … کاش …
همه ما این روزها تشنه شنیدن حرفهای “خوب” هستیم…
من هم همین حسو دارم
دوست عزیزم سلام به روز شدم خیلی خوشحال میشم سری بم بزنی
سلام دوست خوبم
قشنگی اینجا همینه
حس مشترک
شاید متوجه نشین چی می گم اما وقتی میبینی بعضی احساس هات که نمی تونستی اونها و به زبون بیاری حالا توسط یک نفر دیگه مکتوب شده دلت هورری میریزه …واین حس خیلی قشنگیه
بخاطر همه مطالب قشنگتون ممنون
يكي بود، يكي نبود، نه اشتباه كردم اين روزها نه كسي هست و نه كسي بود.
راستي نگفتي قصه مي خواهي بخوابي يا بيدارت كند؟
سلام دوست خوبم. ای گفتی دلم واسه آرامش کودکیم. صداقت آدما با من.
رفتار با محبت آدمای گنده. اصول اجباری و همه همه حس های قشنگ کودکی دلم تنگ شده
بچگیتو بغل کن و بازش نکن. این همه مدت ای بدونی واسه داشتنش چقدر سختی کشیدم. ولی نگهش داشتم.
تو هم میتونی دوست من.
واسه منم یکی پیدا من…
گفتی بچگی هوف یادش بخیر نه غم داشیم نه غصه. ادم تا بچس قدرش نمیدونه و هی میخواد زود بزرگ بشه تا بزرگ هم میشه بعد پیشمون میشه که کاش بیشتر لذت بچگی رو میچشید. خوشبحاله اونیکه هنوز کودکه…
همیشه شاد باشی توام.
چرا کردیم…
…
من تورو تو لینکام دارم.
شما که نمیای. واسه همین من اومدم سری زدم.
تا بعد.
سلام گفتی کودکی حرف از دوران کودکی نزن که تنم می لرزه بهتره گوهر خودمون پیدا کنیم بهتره ارزش وقتامون بدونیم باورکنیم که زود دیر می شه
…
و این کودکی ها
و رنگ سادگی و بی خبری اش
دیوانه ام می کند !…
سری بزن …
اهان
کودکی ها همیشه زنده اند… در تو… با تو… فقط کافیست دلت را تکانی بدهی!
با دل پاک و صافی که داری حتم ندارم به آرزوی ظریف و زیبات می رسی… دنیا بزرگه!!!! و خدا بزرگتر…
سلام…وبلاگ زیبایی دارید…موفق باشید.در پناه خدا
و البته وبلاگ شما در خور احترام تر!
بله. باعث افتخار ه. لینکتون کردم.
یا علی
دوست دارم کسی پیدا شود برایم حرف های “خوب” بزند
دوست دارم چشمهایش بوی خدا بدهد !
خنده اش رنگ خدا باشد
آخ …
دوست دارم بچه گی ام را بغل کنم
رنگارنگ باشم
دوست دارم کسی پیدا شود اشک هایم را ببیند
بچه گی ام را با خود بیاورد و …
…
..
…………………
زیبا بود … آدم رو هوایی می کرد … چندتا از پست های دیگه رو هم خوندم … لطیف و آبی … شاید !!
باز میام و باز می خوانمت !
محرم اين هوش جز بي هوش نيست مرزبان را مشتري جز گوش نيست
چون در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن کوتاه بايد والسلام
از هـــزاران در يکي گيرد سماع زانـکه هر کس محرم پيغام نيست
آشنايان ره بدين معنا برند در سراي خاص بار عام نيست
تا نسوزد بر نيايد بوي عود پخته داند که اين سخن با خام نيست
صندل درختی است بومی هندوستان با چوبی معطر وخوشبو.دارای مواد موثره فراوان.
خوشبوتر از عود بوده به خصوص که نیاز به سوختن و سوزاندن هم ندارد!!
تنها کودک که بودم احساس تنهایی نمیکردم
همیشه شانه ای بود که ارامگه دردهایم باشد
همیشه دامانی بود که گاهه غم سرم بر ان تسکین یابد
همیشه قدحی بود اشکهای پاکم را که حبابی از درد داشت را به کام خود بگیرد
انروز بزرگترین دردم بی عروسک بازی کردن بود
یا با عروسکی بازی کردن که سر نداشت .
اما امروز نه از ان قدح خبری هست نه از دامان نه از شانه
تازه غمم از نداشتن عروسک هم فراتر رفته .
عروسک نیست اما یادش مرا ارام می کند
جهار سل می تونی تلویزیون ایران و ببینی!!!
سلام دوست عزیز
من بتازگی از وبلاگت دیدن کردم ف فقط تونستم پست اولت رو بخونم … آره یادش بخیر کودکی هامون … ولی اونا گذشتند…. تو روح هستی … بارقه ای از خدا و قطعه ای از روح الهی …. اگه وقت کردی یه سری بهم بزن و اگه افتخار دادی لینکم کن
من شما رو با اجازه لینک کردم
در پناه گوهر دلها باشی
سلام ،اخی چقدر قشنگ بود!
خوشم اومد