بغض تنها واژه ای است که می توان نگاشت؛
وقتی خودت را از سرمای روزگار در آغوش می گیری؛
آن هم در گرمای بهار.
این همان لمس غم هاست؛
مز مزه کردن تلخی است که زیر زبانت جریان دارد.
این از تنهایی است که باید فقط خودت را در آغوش بگیری؛
آن هم در حیاط خلوت زندگی ات؛
نشأت گرفته از حس حسرت نگفتن و نه گفتن، از ترسیدن،
گفتن و نفهمیدن.
شاید این سبک نوشتن های من اعصابت را به هم بریزد؛
اما مطمئنم قبلش هم نمی توانستی دردم را درک کنی؛
چه برسد به این آن که شاید پازل ذهنت در هم ریخته است.
من این بغض ها را که به اشک نمی رسد دوست دارم؛
– مثل چند چیز دیگر-
صدایم بعدش بغض آلود می شود؛
و فقط این جا جاری می شود؛
روی کاغذ.
اردی بهشت 88
توام بغضته؟!!!!…
کمتر کسی هس که ادم رو درک بکنه. هرکیم میبینه میگه بیخیال چیه نشستی خودتو عذاب میدی. اما کاش گفتن این حرف هم مثه انجامش بودو ادم میشد بیخیال باشه…
اما همون که رو کاغذ مینویسی خودتو سبک میکنی خوبه…
امیدوارم به خواسته هات برسی…
خوش باشی
0 likes
این قسمت سمت چپ رو خیلی خوشگل نوشتی
…
0 likes
الهــــی چه عزیز است او که تو او را خواهی در بگریزد او را در راه آرئی طوبی آنکس را را کـــه تو او رایی ـ آیا که تا از ما خــــود کرائی؟
0 likes
0 likes
موافقم
0 likes
می گم آقای بغض از نظر شما سیاسی نوشتن ایرادی داره؟
0 likes
لینک!!!؟
باشه…
عالیه…
دارم میرم لینکت کنم.
0 likes
زندگی نه عادل است ونه ظالم
زندگی همین است که هست .
ما باید شیوه های برخورد با ضربه ها و واپس روها را
بیاموزیم یکی از بهترین روشها :
صادق بودن با خود , قبول مسئولیتهای زندگی خویش وپرهیز
ازسرزنش است .
نکته مفید دیگر : جدی نگرفتن بیش از حد زندگی و خندیدن
گاه وبیگاه به خویشتن است .
0 likes
این بغض …..این درد …..این غم ….
تنهاترین خویشاوندم
در میان این همه کس داشتن و بی کس بودن
در میان ثانیه هایی پر از خاطره
اما انگار فقط قسمت های تلخ به یادم مانده
همان ….غم….درد….آه
0 likes
0 likes
سلام دوست عزیز
من تصمیم گرفتم دوستام رو جمع کنم تا با هم برای خدا نامه نویسیم
اگه به ما ملحق بشی خوشحال میشم
وعده دیدار ما : وبلاگ من
منتظرم
0 likes
بیا این رو بگیر و اینجوری نباش دیگه!
0 likes
بابا چرا انقدر غمگيني؟؟؟دپرسي؟؟؟؟؟؟چي شده؟؟؟
0 likes
گوئی بشر را با بغض آفریده اند که این روزها به پاسخ هرکه می روم غربت غرق آبش کرده ست چون تو !
امید را به رهائی …!
0 likes
سلام
بله . حمید مصدق
در شبان غم تنهایی خویش ….
………..
…………………
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم ….
……………..
………….
0 likes
چرا؟
چراهمه غمگینن؟
منم کلبه ای دارم بیاپیشم
0 likes
0 likes
هر وقت دلم واسه خودم تنگ می شه میرم جلو ایینه خودم رو بغل می کنم و یه ماچ اب دار از خودم برمی دارم
البته از وقتی کتاب “گاهی دلم….” استاد بهمنی رو خوندم
0 likes
0 likes
رنگ خدا رو دوست دارم که بازارش کساده
صبغت الله فمن احسن من الله صبغه
1 likes
پادشاه فصلها ، پاچرا ما پاييز را دوست داريم؟ به خاطر اينكه در آن جا احساس پايان مي كنيم احساس پايان … يعني درد دائمي نجات را در غروب بيشتر احساس مي كنيم و احساسات عميق تر غروب را بيشتر با خومان خويشاوند مي بينيم.
0 likes
منتظرتم
0 likes
سلام
زيبا بود
0 likes
Ostad ash’aret ashkamo dar avord…
0 likes
؟
0 likes